ایلیا محمدیایلیا محمدی، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

ایلیا نفس مامان و بابا

یه روز دیگه تو خونه اسباب بازی...

یکی دو ماه بود جرات نمیکردم ببرمت خونه اسباب بازی...حالا چراش جریان داره... آخرین باری که بردمت با هزار تا وعده وعید و جیغ و گریه و... به زور کشیدمت بیرون و بردمت منزل!!! و از اون تاریخ دیگه جرات نکردم ببرمت...و هر بار که از کنار خونه اسباب بازی رد میشدیم میگفتی: اینجا...بیریم...توو... منم دیگه دلرو به دریا زدم و بردمت... اینسری خیلی تو رفتارهات تغییر دیدم... خیلی با بچه هایی که اونجا بودن بازی میکردی و جور شده بودی.کلا رابطه ی اجتماعی ات خیلی خیلی پیشرفت کرده بود. تخیلت هم همینطور...با بچه ها بازی میکردی و در لگو سطلی ها رو الکی جای کیک عروسی!!! میخوردی... البته عروسی دیشب هم بی تاثیر نبود! برگشتنی هم ...
27 ارديبهشت 1392

یه گردش کوچولووو...دریاچه چیتگر...

امروز ٢٥ اردیبهشت ما مهمون خونه ی مامانی اینا(مامان بابا سعید) بودیم. که یهویی با پیشنهاد گردش داخل شهری از طرف عمه و مامانی روبرو شدیم... و صد البته آری رو گفتیم و راهی شدیم...هههه...گفتیم کجا بهتر از دریاچه چیتگر... البته ما قبلا زیاد اونورا میرفتیم چون خونه مامانی اونجا بود ولی بعد از افتتاحش نرفته بودیم... خیلی باحال بود...هوای نمناک و باد نسبتا شدیدی که میومد منو یاد شمال انداخت... ایلیا هم که ذووووق کرده بود در حد تیم ملی... بریم عکسها رو ببینیم...     ایلیا ، کامـــــــلا ذوقیده!!! ایلیا و بابا:عشق های کوچولو و گنده مامان! ایلیا و مامان: اینم یه...
25 ارديبهشت 1392
1